این روزای من و النا
سلام عزیز دل مامان این روزا یکم درگیری فکری دارم.میدونی که بالاخره اصفهان رفتنمون قطعی شد. یکم خرید کردیم که تا ٢ هفته ی دیگه حاضر میشه.یکم هم بابا سعید توی اصفهان خرید کرده و برده توی خونه. ١١ دی تولد ارنیکا جون است.اما تولد ٩ دی برگزار خواهد شد. و بعدش مطمئنا" ما به اصفهان نقل مکان خواهیم کرد. اما این روزا من و تو همچنان با هم تنهاییم. تو یکم بهتر شدی چون بزرگتر و خانم تر شدی. باز هم اذیتم میکنی ها!! اما من میدونم فقط بخاطر دندونات که دارن در میان. تو صبح که از خواب بیدار میشی بهم میگی مامان مامان بیا اونوقت من بهت میگم جانم چی میخوای؟ و تو میگی شیرشیری البته تا صبح سه یا چهار بار این حرف رو تکرار میکنی. تا صبح سه ...
نویسنده :
مونا اسکویی
23:01